توانآپ 2 1403-11-14 16:11:20 هشدار درباره بازگشت ترامپ در سال ۲۰۲۵ «ترامپ معاملهگر است»، عبارتی فریبنده که این روزها در محافل سیاسی بهطور خوشبینانهای بهعنوان یک استدلال برای هموار بودن مسیر توافق با دولت ترامپ به آن استناد میشود. نگاه تکبعدی به تحلیل سیاست و بهویژه سیاست خارجی میتواند تحلیلگر را دچار خطای محاسباتی کند و بهگونهای که نتیجه تحلیل او بهطور قابل توجهی با واقعیتهای موجود فاصله داشته باشد. در اوج رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری دور قبل ایالات متحده، زمانی که دولت ترامپ به دلیل عدم مدیریت صحیح بحران پاندمی کرونا به جو بایدن شانس پیروزی را واگذار کرده بود، در یادداشتی با عنوان «رمانتیسیم علیه واقعگرایی» به موانع استراتژیک متعدد بر سر راه توافق بین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده اشاره کردم و متذکر شدم که حتی در صورت پیروزی بایدن نیز شانس توافق برای احیای برجام بسیار کم است، زیرا شرایط کنونی با زمان توافق برجام بهطرز قابل توجهی متفاوت است. امروز نیز با توجه به موج غیرواقعی و خوشبینانهای که برای یک توافق در دسترس شکل گرفته، لازم است نکاتی را در رد این ادعا (امکان آسان رسیدن به توافق با ترامپ) یادآور شوم: با شرایط کنونی داخلی کشور (اقتصادی، سیاسی، اجتماعی)، منطقه و تحولات جهانی، کارتهای بازی و اهرمهای مذاکره چندان متنوع نیستند. ترامپ مدل ۲۰۲۵ نیز آگاهتر و با تجربهتر از قبل است و این موارد قطعاً در هر مذاکرهای به نفع آمریکا خواهد بود نه طرف مقابل. وضعیت روابط جمهوری اسلامی ایران با اروپا نیز در حال حاضر در شرایط نامطلوب و پرتنش قرار دارد. ادعای عدم جنگطلبی ترامپ نیز بسیار سادهلوحانه است و نشاندهنده عدم درک درست از نظریه فکری او در سیاست خارجی است. ترامپ بر اساس تقسیمبندی والتر راسل مید (تحلیلگر رئالیست آمریکایی و همکار ارشد کسینجر در شورای روابط خارجی آمریکا) بهعنوان یکی از طرفداران مکتب جکسونی در عرصه سیاست خارجی ایالات متحده شناخته میشود که رویکردی فعال، تهاجمی و حتی بیپروا در قبال دشمن دارد. نقد ترامپ به نئوکانها (ویلسونی) در مورد جنگهای افغانستان و عراق، متوجه رویکرد و عملکرد آنها در این دو کشور است. او ماندن و هزینه کردن در این کشورها را برای تحقق دموکراسی و آرمانهای لیبرالیسم مورد انتقاد قرار میدهد. بنابراین، نسبت به خوشبینی در مورد عدم جنگطلبی ترامپ باید محتاط بود. اما تعلل ترامب در اظهار نظر سریع و صریح در مورد جمهوری اسلامی از دو منظر قابل تحلیل است. اول اینکه او در سیاست خارجی خود بر مبنای اولویتهایش که ابتدا تسلط کامل بر نیمکره غربی و محیط پیرامونی است عمل میکند. او بر اساس دکترین مونرو که بر اهمیت حفظ و توسعه نفوذ ایالات متحده در قاره آمریکا و نیمکره غربی تأکید دارد، قصد دارد هژمونی کامل بر محیط پیرامونی خود داشته باشد و آن را به حیاط خلوت خود تبدیل کند. دلیل دوم تعلل ترامپ را میتوان در آگاهی او از تحولات اخیر منطقه دانست که به او اعتماد به نفس بیشتری میدهد. اما آنچه گفته شد به این معنا نیست که ترامپ مستقیماً به گزینه فشار یا نظامی میرود. او برای رسیدن به این گزینهها نیازمند مشروعیت و مقبولیت است. لذا با ارائه یک بسته پیشنهادی همراه با درخواستهای حداکثری که احتمالاً شامل پرونده هستهای، نیروهای منطقهای و توانمندیهای موشکی-نظامی است، کار را شروع میکند و در قبال این موارد مشوقهای اقتصادی مانند لغو یا کاهش تحریمها ارائه میدهد. ترامپ احتمالاً با یک طرح سه مرحلهای شامل ۱. دیپلماسی ۲. فشار حداکثری ۳. ضربه اساسی وارد مذاکره خواهد شد. در حال حاضر، با توجه به عدم قطعیت و عدم توازن مواضع با آمریکا، منطقی است که بدترین سناریو را لحاظ کنیم و بدانیم زمان اتخاذ تصمیمهای سخت فرا رسیده است. اما اتخاذ این تصمیمات برای یک نظام سیاسی الزامات خاصی دارد؛ اولاً به اجماع سیاسی بزرگ در داخل نیاز است و ثانیاً باید قابلیت کنترل و مدیریت فضای داخلی پس از اتخاذ تصمیم وجود داشته باشد. با این حال، مانع جدی این است که آمریکا ستیزی به امری هویتی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی تبدیل شده و این کار را به مراتب سختتر میکند. چالش بزرگ که بیتصمیمی و ادامه سیاست نه جنگ و نه مذاکره را غیرممکن میکند، محدودیت زمان بهدلیل نزدیک شدن به موعد پایان مهلت مکانیزم ماشه در اکتبر ۲۰۲۵ است و لحاظ تمام این پارامترها خبر از وضعیتی بغرنج و سرنوشتساز میدهد. با این اوصاف، واقعبینی به مراتب چارهسازتر از آرزو اندیشی است. به نقل از عصر ایران انتهای پیام/ بازگشت