فیلسوفی که به تمسخر «خوشبینی» پرداخت
این نمایشنامهنویس، شاعر و فیلسوف معروف که در سال ۱۶۹۴ با نام فرانسوا-ماری آروئه به دنیا آمد، در سال ۱۷۱۸ نام خود را به «ولتر» تغییر داد. رمان طنزآمیز «کاندید؛ یا خوشبینی» به عنوان ماندگارترین اثر او شناخته میشود؛ داستانی پرهیجان و آمیخته با طنز تلخ که زندگی جوانی به نام کاندید را روایت میکند که از وطنش تبعید شده و با آزمونها و دشواریهای بسیاری روبهرو میشود، اما به هر طریق راهی برای بقا پیدا میکند.
به گزارش توانآپ، میتوان شاهکار ولتر را به این صورت توصیف کرد: «کاندید» یا «چگونه میتوان نگرانی درباره پوچی زندگی را کنار گذاشت و یاد گرفت با آن زندگی کرد؟»
در واقع، «خوشبینی» عنوان فرعی کاندید است و نخستین نشانهای است که ولتر قصد دارد به شوخی بپردازد. او با طعنه و کنایه به نگرش غالب قرن هجدهم اروپا واکنش نشان میدهد؛ دورانی که مورخان آن را عصر «روشنگری» مینامند. این دوره نه تنها یک دوران تاریخی، بلکه انقلابی در تفکر عقلانی بود که به عنوان واکنشی علیه باورهای جزمی و سختگیریهای مذهبی کلیسای کاتولیک شکل گرفت.
نمونه معروف این سختگیریها، ماجرای گالیله، دانشمند و ستارهشناس بزرگ ایتالیایی بود که در قرن هفدهم اعلام کرد زمین به دور خورشید میچرخد و نه برعکس. این ادعا او را به دادگاه تفتیش عقاید کشاند و او تحت فشار مجبور به تکذیب نظریهاش شد.
با این حال، تعهد گالیله به مشاهده علمی و عقلانیت تجربی در نهایت به نمادی از روشنگری تبدیل شد، به ویژه در کشفیات اسحاق نیوتن. در این زمان، فیلسوفان برجستهای مانند جان لاک، دیوید هیوم، ولتر و ژان-ژاک روسو راههای جدیدی برای تفکر آزاداندیشانه ترسیم کردند و آموزههای خود را از تفسیرهای کلیسایی و مقررات دولتی فراتر بردند.
اینکه دو انقلاب سیاسی مهم قرن هجدهم، یعنی انقلاب استقلال آمریکا و انقلاب فرانسه، بازتابی از حمایت روشنگری از آزادی و برابری فردی (حقوق بشر) باشند، تصادفی نیست. این انقلابها به دنبال آزادی شهروندان از استبداد سلطنتی و دینی شکل گرفتند.
با توجه به دوران وحشتناک پس از انقلاب فرانسه، این واقعیت که انقلاب نتوانست به آرمانهای «آزادی، برابری و برادری» وفادار بماند، به نوعی تأیید پیشگویانهای بر بدبینی ولتر نسبت به باورهای اساسی روشنگری به حساب میآید؛ باورهایی که او در رمان «کاندید» بیان کرده است.
در آن زمان، نوعی «خوشبینی» بر ذهنیت متفکران و مردم حاکم شده بود؛ همان خوشبینیای که ولتر قصد نقد و تمسخر آن را داشت. دیدگاه غالب این بود که جهان نظمی منطقی دارد و بر اساس قوانین طبیعی یا ریاضی اداره میشود، هرچند انسان باید این قوانین را کشف کند.
زندگی ولتر با وقوع زلزله ویرانگر لیسبون در ۱ نوامبر ۱۷۵۵ دستخوش تحول شد. برآوردهای مدرن نشان میدهد این زمینلرزه قدرتی معادل ۸.۵ ریشتر داشت و موجب مرگ ۵۰ تا ۶۰ هزار نفر شد.
سال ۱۷۵۶، ولتر شعری طولانی و اندوهبار درباره این زلزله منتشر کرد که در آن نوشت: «بیایید، ای فیلسوفانی که میگویید همهچیز خوب پیش میرود. به ویرانی یک جهان بنگرید…»
یک جنگ دیگر به نام جنگ هفتساله که از ۱۷۵۶ تا ۱۷۶۳ به طول انجامید، نیز تأثیر عمیقی بر او گذاشت. این جنگ عمدتاً میان امپراتوریهای استعماری بود و پیامدهای آن در آمریکای شمالی بیشتر احساس شد.
داستان «کاندید» در پسزمینه این جنگ شکل میگیرد؛ زمانی که سربازان جوان بلغاری را فریب میدهند تا به ارتش پروسی بپیوندند.
زندگی پرماجرای ولتر، همچون نقشهای برای سفرهای پرماجرای کاندید عمل میکند. او در سال ۱۷۱۸ به زندان افتاد و در سال ۱۷۲۶ بعد از دوئلی نافرجام به انگلستان تبعید شد.
در سال ۱۷۵۹، او در یک ملک وسیع در روستای فرنِی در فرانسه ساکن شد و در همان سال کاندید را بهطور ناشناس منتشر کرد. نقد او بر فلسفه خوشبینی گوتفرید لایبنیتس به وضوح در این اثر مشهود است.
در پایان داستان، کاندید و همراهانش در قسطنطنیه به یک جامعه کوچک از افراد برابر تبدیل میشوند که در یک مزرعه کار میکنند و هرکدام نقش خود را ایفا میکنند. کاندید به این نتیجه میرسد که: «ما باید باغ خودمان را پرورش دهیم.» به نقل از عصر ایران
انتهای پیام/