اخبار

چگونه با تحلیل همبستگی بازارها، آینده را پیش‌بینی کنیم؟
خبرگزاری بازار
8
1404-05-21 14:00:00

چگونه با تحلیل همبستگی بازارها، آینده را پیش‌بینی کنیم؟

ها به‌هم‌تنیده در شبکه‌ای از روابط اقتصادی روانی و سیاست‌گذاری هستند و هر حرکت در یکی از این حوزه‌ها می‌تواند تأثیراتی در دیگر زمینه‌ها به‌دنبال داشته باشد. با این حال بسیاری از تحلیل‌گران ایرانی به‌ویژه در عرصه‌های مالی به یک نمودار محدود شده و از این نکته غافلند که این نمودار تنها بخشی از پازل پیچیده‌ای به‌نام اقتصاد است.

تحلیل بین‌بازاری راه‌حلی در برابر این نگرش یک‌بعدی است. این رویکرد تحلیلی تلاش می‌کند بازارها را به‌عنوان اجزای یک منظومه متصل در نظر بگیرد. درست مانند یک بالش ابری که هر فشاری در یک نقطه‌اش بر دیگر نقاط تأثیر می‌گذارد در اقتصاد نیز فشارهای مالی سیاسی یا روانی بر یک بازار بدون شک آثار خود را در سایر بازارها نشان می‌دهد حتی اگر با تأخیر یا در قالب متفاوتی بروز یابد.

در شرایط فعلی که بازارها بیش از هر زمان دیگری به هم گره خورده‌اند بازگشت به یک تحلیل کل‌نگر نه تنها انتخابی است بلکه به یک ضرورت تبدیل شده است. این مقاله تلاش می‌کند تحلیل بین‌بازاری را بازخوانی کرده و اصول آن را شناسایی و کاربردهای عملی‌اش را در بازارهایی چون بورس ارز طلا و... بررسی کند؛ چه در سطح جهانی و چه در ساختار خاص و پرچالش اقتصاد ایران که با نوسانات شدیدی مواجه است.

تحلیل بین‌بازاری کلید معمای بازار تحلیل بین‌بازاری (Intermarket Analysis) روشی کل‌نگر در اقتصاد و بازارهای مالی است که بر این اصل ساده استوار است: هیچ بازاری در خلأ حرکت نمی‌کند. در این رویکرد هر بازار به‌طور مداوم در تعامل با سایر بازارهاست و تغییرات در یک زمینه می‌تواند تأثیرات مستقیم یا غیرمستقیمی بر بازارهای دیگر داشته باشد. تحلیل بین‌بازاری تلاش می‌کند این روابط و تعاملات را شناسایی و تفسیر کرده و از آن‌ها برای پیش‌بینی روند بازارها استفاده کند.

این رویکرد اولین‌بار به‌طور نظام‌مند در دهه ۱۹۸۰ توسط تحلیل‌گران بازارهای جهانی معرفی شد و از جمله جان مورفی که در کتاب مشهور خود "Intermarket Technical Analysis" به تحلیل روابط بین بازارهای کالاها اوراق قرضه ارز و سهام پرداخت. اما ریشه‌های فکری این رویکرد عمیق‌تر و در نظریه‌های کلان اقتصادی نهفته است.

اگر بخواهیم تصویری ساده از این مفاهیم ارائه دهیم باید اقتصاد را همچون یک بالش ابری تصور کنیم. هر فشار در یک نقطه مثلاً با افزایش نرخ بهره یا جهش قیمت نفت در نقاط دیگر خود را نشان می‌دهد؛ این فشارها می‌تواند به شکل کاهش شاخص بورس تقویت ارز افت طلا یا حرکت سرمایه‌ها از یک دارایی به دارایی دیگر بروز کند. تحلیل بین‌بازاری دقیقاً هنر درک همین پاسخ‌ها و روابط است.

در این نوع تحلیل تمرکز تنها بر خود بازار هدف نیست بلکه به بررسی هم‌زمان شاخص‌های تأثیرگذار و مرتبط مانند نرخ بهره قیمت کالاهای اساسی ارزش ارزها و رفتار سرمایه‌گذاران جهانی پرداخته می‌شود. بنابراین این رویکرد بیشتر از آن‌که صرفاً تحلیلی تکنیکال یا بنیادی باشد نوعی تحلیل ترکیبی و سیستمی از بازارهاست.

کورلیشن و همبستگی: ابزار کلیدی تحلیل بین‌بازاری برای انتقال تحلیل بین‌بازاری از سطح مفهومی به عملیاتی باید با یکی از ابزارهای کلیدی این روش آشنا شد: کورلیشن (همبستگی). این مفهوم به‌طور ساده میزان ارتباط و هم‌جهتی بین حرکت دو متغیر را نشان می‌دهد. در بازارهای مالی این متغیرها می‌توانند قیمت دو دارایی شاخص دو بازار یا حتی جریان نقدینگی بین دو حوزه سرمایه‌گذاری باشند.

ضریب پیرسون (Pearson Correlation Coefficient) معمولاً به‌عنوان مبنای اندازه‌گیری همبستگی استفاده می‌شود. اگر عدد به مثبت یک نزدیک باشد یعنی دو دارایی به‌طور هم‌جهت حرکت می‌کنند. اگر نزدیک به منفی یک باشد یعنی در خلاف جهت هم حرکت می‌کنند. و اگر نزدیک به صفر باشد یعنی رابطه مشخص و قابل پیش‌بینی بین آن‌ها وجود ندارد.

برای مثال اگر همبستگی بین قیمت بیت‌کوین و شاخص نزدک برابر با +۰٫۸ باشد به این معناست که این دو بازار به‌طور قوی هم‌جهت هستند. در مقابل اگر همبستگی طلا و دلار برابر با منفی ۰٫۷ باشد نشان‌دهنده این است که تقویت یکی معمولاً با تضعیف دیگری همراه است.

در تحلیل بین‌بازاری درک این روابط آماری به تحلیل‌گر کمک می‌کند تا تصویر دقیقی از «رابطه پنهان» بین بازارها ترسیم کند. بدون درک صحیح از نحوه محاسبه تفسیر و محدودیت‌های همبستگی استفاده از کورلیشن می‌تواند گمراه‌کننده باشد. همچنین کورلیشن‌ها ایستا نیستند و ممکن است در دوره‌های زمانی مختلف تغییر کنند. به همین دلیل یک تحلیل‌گر حرفه‌ای همبستگی‌ها را در بازه‌های مختلف بررسی می‌کند تا به درک بهتری از پویایی روابط بین بازارها دست یابد.

روش بین‌بازاری و استفاده از آن تحلیل بین‌بازاری زمانی معنا پیدا می‌کند که از سطح تعریف و تئوری به زمین واقعیت و تجربه وارد شویم. این روش به ما امکان می‌دهد تا از تغییرات یک متغیر اقتصادی یا مالی پیامدهای محتمل آن را در سایر بازارها پیش‌بینی کنیم.

برای مثال تحلیل‌گران بازار سرمایه در ایران دریافتند که افزایش نرخ دلار نیمایی معمولاً با تأخیری چند هفته‌ای تا چند ماهه منجر به رشد بازار بورس می‌شود. بخش بزرگی از شرکت‌های بورسی ایران صادرکننده هستند و سودآوری آن‌ها به نرخ تسعیر ارز وابسته است.

این زنجیره نشان می‌دهد که چگونه یک متغیر بیرونی می‌تواند اثر دومینوواری بر بازار سرمایه داشته باشد. اما این حرکت خطی و فوری نیست و معمولاً با تأخیر زمانی و پیچیدگی‌های رفتاری همراه است. درک رفتار سرمایه‌گذار نقش کلیدی ایفا می‌کند زیرا بسیاری از واکنش‌های بازارها نه به‌دلیل واقعیت‌های اقتصادی بلکه به‌خاطر برداشت سرمایه‌گذاران شکل می‌گیرد.

بنابراین تحلیل بین‌بازاری تنها درباره داده‌ها نیست بلکه به روایت‌ها و واکنش‌های انسانی نیز پرداخته می‌شود و همین امر آن را به یکی از پیچیده‌ترین و در عین حال مؤثرترین روش‌های تحلیل اقتصادی و مالی تبدیل کرده است.

آیا تحلیل بین‌بازاری در بازار ایران کاربرد دارد؟ با وجود اینکه ممکن است تحلیل بین‌بازاری تنها در اقتصادهای بزرگ کاربرد داشته باشد در واقع این روش در بستر خاص و پیچیده بازار ایران نیز قابل استفاده است و می‌تواند از تحلیل‌های رایج و تک‌بعدی نتایج دقیق‌تری ارائه دهد.

مثلاً رابطه طلا و دلار در بازار ایران از شناخته‌شده‌ترین همبستگی‌های بین‌بازاری است. رشد نرخ دلار معمولاً با جهش قیمت سکه همراه است و نوسانات ارزی بلافاصله در بازار فلزات گران‌بها منعکس می‌شود. همچنین بین بازار ارز و بورس رابطه‌ای غیرخطی اما قابل تحلیل وجود دارد. جهش نرخ دلار معمولاً به افزایش ارزش ریالی درآمد شرکت‌ها منجر می‌شود و این موضوع در گزارش‌های مالی منعکس می‌گردد.

با این حال علی‌رغم وجود این نمونه‌ها تحلیل بین‌بازاری در ایران هنوز جایگاه شایسته‌ای پیدا نکرده است. پاسخ این موضوع را باید در ترکیبی از عوامل جستجو کرد. یکی از دلایل تسلط تحلیل تکنیکال سطحی در فضای آموزشی و رسانه‌ای است که بیشتر بر الگوهای نموداری تمرکز دارد و نیاز چندانی به تفکر کل‌نگر ندارد.

علاوه بر این نگاه جزیره‌ای موجود در تحلیل بازارها در ایران مانع از بررسی صحیح جریان نقدینگی و اثر متقابل آن‌ها می‌شود. ضعف آموزش رسمی کمبود منابع بومی و فضای مبهم سیاست‌گذاری نیز از دیگر عوامل محدودکننده هستند. این موضوعات مانع از آن می‌شوند که تحلیل‌گران به رویکردهای بین‌بازاری روی آورند حال آنکه این رویکردها می‌توانند در عمل بسیار مؤثرتر و دقیق‌تر از روش‌های معمول باشند. به نقل از بازار

انتهای پیام/

خانه خدیمات وبلاگ جستجو اخبار درباره ما تماس با ما