اخبار

سیمین بهبهانی: موضوع امروز ما فعل مجهول است!
به زمان سالگرد درگذشت سیمین بهبهانی نزدیک میشویم. به همین مناسبت شعری از این شاعر بزرگ را برایتان انتخاب کردهایم. در شعر «فعل مجهول» سیمین بهبهانی به عمق مسائل اجتماعی پرداخته و از زخمهای جامعه به زبانی کنایهآمیز سخن میگوید.
شعر فعل مجهول سیمین بهبهانی:
بچهها صبحتان به خیر سلام! درس امروز فعل مجهول است. فعل مجهول چیست؟ میدانید نسبت فعل ما به مفعول است.
در دهانم زبان چو آویزی در تهیگاه زنگ میلغزید صوت ناسازم آن چنان که مگر شیشه بر روی سنگ میلغزید.
ساعتی داد آن سخن دادم حقّ گفتار را ادا کردم تا ز «اعجاز» خود شوم آگاه ژاله را زان میان صدا کردم.
«ژاله از درس من چه فهمیدی؟» پاسخ من سکوت بود و سکوت «جوابم بده کجا بودی؟ رفته بودی به عالم هپروت؟»
خندههای دختران و غرّش من ریخت بر فرق ژاله چون باران لیک او بود غرق حیرت خویش غافل از اوستاد و از یاران.
خشمگین انتقامجو گفتم: «بچهها گوش ژاله سنگین است» دختری طعنه زد که «نه خانم درس در گوش ژاله یاسین است».
باز هم خندهها و همهمهها تند و پیگیر میرسید به گوش زیر آتشفشان دیده من ژاله آرام بود و سرد و خموش.
رفته تا عمق چشم حیرانم آن دو میخ نگاه خیرهی او موجزن در دو چشم بیگنهاش رازی از روزگار تیره.
او آن چه در آن نگاه میخواندم قصه غصه بود و حرمان بود نالهای کرد و در سخن آمد با صدایی که سخت لرزان بود:
«فعل مجهول فعل آن پدری است که دلم را ز درد پرخون کرد خواهرم را به مشت و سیلی کوفت مادرم را ز خانه بیرون کرد.
شب دوش از گرسنگی تا صبح خواهر شیرخوار من نالید سوخت در تاب تب برادر من تا سحر در کنار من نالید.
در غم آن دو تن دو دیده من این یکی اشک بود و آن خون بود مادرم را دگر نمیدانم که کجا رفت و حال او چون بود؟»
گفت و نالید و آن چه باقی ماند هقهق گریه بود و ناله او شسته میشد به قطرههای سرشک چهرهی همچو برگ لالهی او.
ناله من به نالهاش آمیخت که غلط بود آن چه من گفتم درس امروز قصه غم توست تو بگو! من چرا سخن گفتم؟
فعل مجهول فعل آن پدری است که تو را بیگناه میسوزد آن حریق هوس بود که در او مادری بیپناه میسوزد. به نقل از tgju
انتهای پیام/